امتیاز کاربران

Star ActiveStar ActiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

برخی از واژه ها آنقدر تکرار شده اند که بعضی اوقات فراموش می کنیم به معنای دقیق و واقعی آنها بیندیشیم.

زمان و مدیریت زمان نیز از این دست هستند، اگر از کسی سئوال کنید که زمان چیست واقعا به سختی می تواند تعریفی از آن ارائه نماید، به تبع آن مدیریت زمان نیز چنین ویژگی یافته است.

البته تعابیر بسیار زیادی در فرهنگ گفتاری و نوشتاری ملل مختلف و ایران زمین نیز در این رابطه وجود دارد مانند وقت طلاست، حافظ علیه الرحمه می گوید : بنشین بر سر جوی و گذر عمر ببین ....

به گفته ظریفی وقت طلا نیست بلکه از طلا بسیار بالاتر است چراکه طلا را می توان بدست آورد اما زمان را نه !

به هر حال کدام زمان را باید مدیریت کرد ؛ کمیت زمان را یا کیفیت آن را .

در تعاریف مختلف معمولا به کمیت زمان توجه می شود و زمان به مجموعه لحظاتی اطلاق می گردد که دائما در حرکت می باشد و هر لحظه آینده ای را نوید میدهد که با لحظه قبل متفاوت است، در گذر زمان تناقض و تضاد جالبی نهفته است، از یک طرف گذر زمان تازگی، تولد و نوشدن را نشان می دهد و از طرف دیگر نشانگر گذر عمر و پیر شدن است .

با این وجود مدیریت زمان وقتی معنا می یابد که بخواهیم کیفیت زمان را مدیریت کنیم، نه کمیت آن را . کمیت زمان که با ابزارهای ساده ای مانند ساعت و سایر زمان سنجها قابل اندازه گیری و مدیریت است بنابراین آنچه ارزش مدیریت دارد کیفیت زمان است.

مهم آن است که زمان خود را با چه ویژگیها و چه سطح از مطلوبیت بگذرانیم و اینجاست که سختی مدیریت زمان و نقش و جایگاه پراهمیت زمان خود را نشان می دهد.

در این مبان و بممنظور بهره مندی هر چه مطلوب از زمان کوتاه در اختیار بهترین روش رعایت اولویتها در زمان است، اولویتهائی که درست منطبق با اهداف کلان زندگی هر فردی است، وگرنه از گذران عمر و گذشت زمان احساس پوچی و بیهودگی و صدالبته اتلاف وقت می کنیم .

حال در نظر بگیرید وقت که بالاتر از هر چیز با ارزشی در زندگی است را بدون آگاهی تلف کنیم !!!!

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

روزي مرد كوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته بود و كلاه و تابلويي را در كنار پايش قرار داده بود. روي تابلو خوانده مي‌شد: "من كور هستم لطفا كمك كنيد."
روزنامه‌نگار خلاقي از كنار او مي‌گذشت. نگاهي به او انداخت. فقط چند سكه در داخل كلاه بود. او چند سكه داخل كلاه انداخت و بدون اينكه از مرد كور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را كنار پاي او گذاشت و آنجا را ترك كرد.
عصر آن روز، روزنامه‌نگار به آن محل برگشت و متوجه شد كه كلاه مرد كور پر از سكه و اسكناس شده است. مرد كور از صداي قدمهاي او، خبرنگار را شناخت. از او پرسيد كه بر روي تابلو چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: "چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شكل ديگري نوشتم" و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد.
مرد كور هيچوقت ندانست كه او چه نوشته است ولي روي تابلوي خوانده مي‌شد: "امروز بهار است، ولي من نمي‌توانم آن را ببينم."
وقتي كارتان را نمي‌توانيد پيش ببريد استراتژي خود را تغيير بدهيد. خواهيد ديد بهترينها ممكن خواهد شد. باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است. حتي براي كوچكترين اعمالتان از دل، فكر، هوش و روحتان مايه بگذاريد

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

مي گويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي به راهب مراجعه ميكند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب به بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام. براي مداواي چشم دردتان، تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.

شاید نتوان تمام دنيا را تغيير داد ، اما با تغيير و انتخاب چشم انداز متناسب و دستیافتنی می توان دنيا را به كام خود آورد.

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

اغلب مدیران میانی و عملیاتی سازمانها تصور می کنند تنها وظیفه مدیریتی اشان کنترل و نظارت است.

وظایف کلی مدیریت در همه سطوح مدیریتی اعم از ارشد، میانی و عملیاتی عبارتند از : برنامه ریزی، سازماندهی، تصمیم گیری، انگیزش، کنترل و نظارت

البته در هر یک از سطوح سه گانه مدیریت وظایف مدیریت در اولویت بندی متفاوتی قرار می گیرند، مثلا مدیران ارشد بیشتر در حال برنامه ریزی ، سازماندهی و تصمیم گیری هستند، اما وظایف انگیزش و نظارت آنها نیز به قوت خود باقی است.

در سطوح میانی و عملیاتی اغلب مدیران در این تفکرند که چون از صبح تا شام به فعالیت می پردازند، عملکرد بهینه مدیریتی نیز دارند و وقتی مواجه با نارضایتی عملکردی از طرف مدیران ارشد می شوند و یا در معرض ناتوانی قرار می گیرند، انگار دنیا بر سرشان خراب می شود.

اولین ناهمگونی شناختی که اینجا برای ایشان بروز می کند این است که تمام زحمات ما نادیده انگاشته شده است، ما که صادقانه و با دلسوزی به فعالیت می پرداختیم پس چه شده است که اکنون متهم به ناتوانی و سوء مدیریت می شویم و فارغ از فهم دقیق موضوع انگشت اتهام به سمت مدیران ارشد دراز می کنند.

آنچه لازم است این دسته از مدیران بدانند آنکه وقتی افراد از سطح کارمندی و کارشناسی به سطح مدیریتی ارتقاء می یابند، وظایف جدیدی با مقیاس متفاوتی به سمت
آنها متوجه می شود.

مدیران ارشد علاوه بر کنترل و نظارت که ساده ترین و پیش پا افتاده ترین بخش از وظایف مدیریتی است و البته لازم است. انتظار دارند که مدیران وظایف دیگر خود بالاخص برنامه ریزی ، سازماندهی و تصمیم سازی صحیح را نیز بخوبی انجام دهند.

یک پیشنهاد برای این دسته از مدیران : در پایان هر ماه یک برنامه یادآوری در قالب یک ماتریس وظایف مدیریتی برای خود تنظیم نمایند و به بررسی آنچه در ماه گذشته در هر وظیفه انجام داده اند پرداخته و جمع بندی کنند که کدام دسته از وظایف سهم بیشتری در سبد عملکردی آنها دارد.

البته با این حساب عملکرد استراتژیک و تفکر استراتژیک پیشکش!

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star ActiveStar ActiveStar ActiveStar InactiveStar Inactive

با ذکر این نکته که ضرب المثل محل مناقشه نیست و پوزش از لحن متن !

یک روز حکیمی برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. حکیم مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. حکیم نمی دانست که خر از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. حکیم الاغ را رها کرد و به خانه آمد تا استراحت کند.

در همین زمان دید الاغ دارد بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت، بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده است و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره الاغ از سقف افتاد و مرد.

اینجا بود که حکیم گفت : اگر خر به جایگاه رفیع و پست مهمی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد.

در ادبیات علم مدیریت موضوعی به نام حد بی کفایتی مسئولیت وجود دارد، بنظرم این ضرب المثل به زبان بسیار شیوائی این موضوع را تبیین کرده است!

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

مطالب تصادفی

موفقیت از زبان سقراط

09-04-1392

مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: "فردا به كنار نهر آب بیا تا ‌راز موفقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به كنار...

ادامه

اصول موفقیت اپل

02-06-1392

  در سال 2002 زمانی که استیو جابز به اطراف کارخانه اپل نگاه انداخت محیطی مملواز ابزارهای کامپیوتری را مشاهده کرد:  تلفن‌های همراه ، ام.پی. تری پلیرها و پی.دی.ای ها. یکباره...

ادامه
Go to top