امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive
 


دختر كوچكي هر روز پياده به مدرسه مي رفت و بر مي گشت .
با اينكه ها آن روز صبح هوا زياد خوب نبود و آسمان نيز ابري بود ،
دختر بچه طبق معمولِ هميشه ، پياده بسوي مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر كه شد ،‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شديدي درگرفت.
مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد
يا اينكه رعد و برق بلايي بر سر او بياورد ، تصميم گرفت كه با اتومبيل بدنبال دخترش برود .
با شنيدن صداي رعد و ديدن برقي كه آسمان را مانند خنجري دريد ،
با عجله سوار ماشينش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد.
اواسط راه ، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل هميشه پياده به طرف منزل در حركت بود ،
ولي با هر برقي كه در آسمان زده ميشد ، او مي ايستاد ، به آسمان نگاه مي كرد و لبخند مي زد
و اين كار با هر دفعه رعد و برق تكرار مي شد.
زمانيكه مادر اتومبيل  خود را به كنار دخترك رساند ، شيشه پنجره را پايين كشيد و از او پرسيد
:" چكار مي كني ؟ چرا همينطور بين راه مي ايستي؟"
دخترك پاسخ داد،" من سعي مي كنم صورتم قشنگ بنظر بيايد، چون خداوند دارد مرتب از من عكس مي گيرد."

باشد كه خداوند همواره حامي شما بوده و هنگام رويارويي با طوفانهاي زندگي كنارتان باشد.
در طوفانها لبخند را فراموش نكنيد.

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

دیدگاه‌ها   

0 #2 اکبر افتخاری 1389-05-25 12:56
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.

رهگذری او را دید و پرسید: "برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی؟"

مرد پاسخ داد: "این طبیعت عقرب است که نیش بزید ولی طبیعت من این است که عشق بورزم. چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟"

عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن حتی اگر دیگران تو را بیازارند
نقل قول کردن
0 #1 اکبر افتخاری 1389-05-15 17:44
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعت ها تقلای پروانه را برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله تماشا کرد.

ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد . آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ کوچک پیله را گشاد کرد.

پروانه به راحتی از پیله اش جدا شد ، اما جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گشوده شود و از جثه او محافظت کند ، اما چنین نشد و در واقع پروانه ناچار شد همه عمر روی
زمین بخزد و هرگز نتوانست با بال هایش پرواز کند.

آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج پیله به او امکان پرواز دهد.


گاهی اوقات در زندگی فقط نیاز به تقلا داریم . اگر خداوند مقرر می کرد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم، به اندازي کافی قوی
نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب تصادفی

ساختمان پزشکان و منشی

24-04-1390

ساختمان پزشکان و منشی

اخیرا سریالی از شبکه سوم تلویزیون در حال پخش است به نام  " ساختمان پزشکان " ، در قسمتهای اخیر آن، جریان اخراج و استخدام مجدد منشی و همچنین وقایع...

ادامه

هدف

04-06-1392

هدف

ادامه

مدیران کوچک

07-03-1391

حتما این مطلب را شنیده یا خوانده اید که اگر بدنبال خراب کردن کاری هستید و یا می خواهید امور سازمان یا واحدی را در سازمان با مشکل مواجه کنید؛...

ادامه
Go to top