امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

واقع بینی و نتیجه گرائی

آنچه بیش از همه به عنوان یک فرهنگ مدیریتی در بین مدیران و مردم چین نهادینه شده است، واقع بینی و نتیجه گرائی است.

مدیران چینی بیش از پیش واقع بین شده اند و به مهارتها و توانمندیهای خود و کارکنانشان واقفند. اساسا آنها آدمهائی چند بعدی و مدعی نیستند و هر کاری را تک بعدی و البته با مداومت به پیش می برند.

بنظر می رسد آنچه باعث موفقیت این کشور بویژه در سالهای اخیر شده است، پی بردن و اذعان به سطح توان و ویژگیهای خود می باشد. ایشان به هیچ عنوان خود را در لبه تکنولوژی نمی پندارند بدین معنا که عقب ماندگی تکنولوژیک خود را فهمیده اند اما بنظر من آنچه را هدف گذاری کرده اند این است که :

اگر اول نیستیم باید حتما دوم باشیم

و تولیدات کپی برداری شده و OEM سازی و غیره را در این راستا انجام می دهند بنابراین با واقع بینی و با تکیه بر نقاط قوت خود (که البته کم نیستند) در این مرحله به هر روشی تکنولوژی را وارد کشورشان می کنند و در تیراژ وسیع تولید می کنند، بنابراین اگر در لبه تکنولوژی نیستند در لبه تولید کننده اول جهان قرار دارند.

نتیجه گرائی نیز در فرهنگ این کشور موج می زند، در تمام مذاکرات تجاری و رفتارهای مدیریتی و اجرائی نگاه ویژه ای به نتایج دارند، بدین معنا که فقط در حوزه نظری باقی نمی مانند و نتایج را هر چند کوچک دنبال می کنند، براین اساس است که حتی از تولید در تیراژ کم نمی گذرند و حتی سفارشات کم را بی پاسخ رها نمی کنند.

با سرعتی که این کشور در حال رشد می باشد و با ویژگیهای منحصر بفرد فرهنگ کاری - مدیریتی این کشور، در سالهای آتی شاهد خواهیم بود که :

اول خواهند شد.

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

سخت آشفته و غمگین بودم… به خودم می گفتم:

بچه ها تنبل و بد اخلاقند                 دست کم میگیرند

درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

و نخندم اصلا                               تا بترسند از من

و حسابی ببرند… خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،                              دومی بدخط بود

بر سرش داد زدم...                          سومی می لرزید...

خوب، گیر آوردم !!!                         صید در دام افتاد

و به چنگ آمد زود...                       دفتر مشق حسن گم شده بود

این طرف،                                                آنطرف، نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه؟؟؟                          بله آقا، اینجا

همچنان می لرزید...                                    ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"

” ما نوشتیم آقا ”                            بازکن دستت را...

خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کرد                               چون نگاهش کردم

ناله سختی کرد...                           گوشه ی صورت او قرمز شد

هق هقی کردو سپس ساکت شد...       همچنان می گریید...

مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

زیر یک میز،کنار دیوار، دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم                              که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می آیند...                                    خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من                            تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم                        پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا                      وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده                             قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است

درد سختی دارد، می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….                          چشمم افتاد به چشم کودک...

غرق اندوه و تاثرگشتم                      منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک             این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر ….                                    من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ                           به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….

او به من یاد بداد درس زیبایی را...

که به هنگامه ی خشم                     نه به دل تصمیمی

نه به لب دستوری                          نه کنم تنبیهی

***

یا چرا اصلا من عصبانی باشم

با محبت شاید،                              گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...

با خشونت هرگز...

با خشونت هرگز...

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

گستردگی

کشور چین دارای ابعاد جمعیتی و جغرافیائی کم نظیری است که البته در بعد جمعیتی بی نظیر.

تاکنون به این اندیشیده اید که اداره کشوری با این حجم از جمعیت و گستردگی جغرافیائی چقدر مشکل است؟

در اینجا قصد ندارم به چگونگی کشورداری و سیاست ورزی و ... بپردازم فقط از بعد مدیریتی متذکر می شوم که وقتی سایز سازمانها بزرگ می شوند مشکلات آنها بصورت تصاعدی رشد می کنند یعنی مثلا مشکلات سازمان 100 نفره دو برابر سازمان 50 نفره نیست بلکه چند برابر می شود، حالا فرض کنید مشکلات اداره سازمانی با بیش از یک میلیارد جمعیت نسبت به سازمانی با 70 میلیون نفر چگونه خواهد شد. با یک محاسبه ساده کشور چین سازمانی است حدود 200 برابر سازمان کشور ایران، با فرض فوق مشکلات اداره چنین سازمانی چندین برابر بیش از 200 برابر خواهد بود.

واشکافی ویژگیهای اجتماعی و ... ممکن است دلائلی مبنی بر سادگی حل بحرانها در این کشور را یادآوری کند اما  هیچکدام رافع این نکته نخواهد بود که مدیریت چینی می تواند به عنوان الگوئی جدید در اداره سازمانهای بزرگ مد نظر قرار گیرد.

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

امتیاز کاربران

Star InactiveStar InactiveStar InactiveStar InactiveStar Inactive

 

جملاتی زیبا درباره تجارت
درآمد:
هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید، برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.
خرج:
اگر چیزهایی را بخرید که نیاز ندارید، بزودی مجبور خواهید شد چیزهایی را بفروشید که به آنها نیاز دارید.
پس‌انداز:
آنچه که بعد از خرج کردن می ماند را پس انداز نکنید، آنچه را که بعد از پس انداز کردن می ماند خرج کنید.
ریسک:
هرگز عمق یک رودخانه را با هر دو پا آزمایش نکنید.
سرمایه‌گذاری:
همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.
انتظارات:
صداقت هدیه بسیار ارزشمندی است، آن را از انسانهای کم ارزش انتظار نداشته باشید.

 

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 نظر)

مطالب تصادفی

حذف تخصص و تشدید بی اخلاقی

09-04-1391

* دکتر محمود سریع‌القلم ( ا ستاد دانشگاه شهید بهشتی ) چه اتفاقی می‌افتد وقتی یک فرد غیرمتخصص و بی‌تجربه بر مصدر کار و سمتی قرار می‌گیرد؟ حتی با...

ادامه
Go to top